عشق کوچولوی زندگیم, یک ساله شد
امروز سالگرد میلاد توست و من هنوز همچون سال گذشته, اولین روز زمینی شدنت در حیرتم از داشتنت.
شیرین من, نمیدانم با چه زبان بابت تمام آنچه با شکفتنت ارزانی ام کردی سپاسگزار باشم.
چشمها, گوشها, زبان و قلبی را که قبل از تو داشته ام , نه به یاد می آورم و نه میخواهم.
با تو دوباره زاده شدم. تو به آن قالب گذشته من, روح بخشیدی, همین روحی که دیگران به خاطرش مرا مادر خطاب میکنند.
نقطه ی پایانِ تمام ناامیدی ها و خستگی های من
تولدت مبارک . به این پست عکس اضافه شد
لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب
عکس سلفی, تو راه کاسپین
کیک تولدت درسته شبیه اون چیزی که گفتم نبود ولی روی هم رفته خوب بود
اینجا با پا رفته بودی توی کیک, بعدش از همونجا با انگشت میدادی بابایی
آدرینا و آرادِ یک ماهو نیمه
آدرینا و پریا
آدرینا و سه چرخه ای که از مامان بزرگِ بابایی کادو گرفت
کادوی عمه حدیث
کادوی زندایی من, مامان پریاجون
پیراهنی که پوشیده بودی کادوی پریا جون بود,
از طرف مامان نسرین و بابا حسن( مامان بابای بابایی) یه صندلی ماشین , و اسباب بازی ساحل بود ک متاسفانه یادم رفت عکس بگیرم, بعدا میزارم
بقیه هم کادوی نقدی
مامان لعیا 100 تومن, خاله سهیلا 100 تومن و دایی حامد 150 تومن
دست همگی درد نکنه
خیلی روز خوب و به یادموندنی بود و خیلی خوش گذشت