آدرینا عاشق باباییشه
سلام به شیطونک خودم خوبی مامانی؟ خب امروز اومدم یه کم از کارهای پدر و دختری بگم که چه لاوی میترکونن برای هم هروقت که بابایی میخواد بره سرکار ما تو خونه یه جنگ و بساطی داریم که نگووو خانوم مگه میزاره؟ همچین که بابایی میگه من برم شما محکم میپری تو بغلش و سفت میگیری گردنشو مگه ول میکنی؟ من مجبور میشم قبلش شمارو ببرم تو اتاق قائم کنم ولی باز وقتی که از اتاق میایم بیرون و میبینی که واقعا رفته شروع میکنی به جیغ و گریه ... وای باید خدا خدا کنم که صبحها بیدار نشی چون از 8 تا 10 صبح من اینجوریم و شما هم اینجوری البته اینم بگما هرکی میاد خونه مون وقتی میخواد بره همین بساطو داریم اما بابایی خیلی بیشتر...
نویسنده :
مامان لیدا
12:27